شهید محمدکاظم سرخ پر

شهید محمدکاظم سرخ پر نام پدر : حسین نام مادر : ذلیخا براری تاریخ تولد : 1338/06/11 تاریخ شهادت : 1360/09/20 محل شهادت : گیلان غرب وضعیت تاهل : مجرد نوع عضویت : سپاه - كادر مسئولیت : سردار تحصیلات : متوسطه کد شهید : 4923 رسته : پیاده عملیات مطلع الفجر محل شهادت : گیلانغرب نحوه شهادت : سوختگی بدن گلزار : شهدای معتمدی

ادامه مطلب

وصیت نامه شهید کاظم سرخ پر

بسم الله الرحمن الرحیم
نامه‌ای به برادران و خواهران و پدران و مادران شهادت طلب و انقلابی وطن اسلامیم.
در آغاز سخن از جهاد می‌گویم. جهاد علیه ظلم و بیداد مستکبرین زمان برای تحقق و ساختن آرمانی که خواهان سعادت برای محرومان و خواهان زیر کشیدن مستکبرین از بهشت ظلم‌شان و چقدر دشوار و سنگین است. مسئولیت به دانش کشیدن این آرمان‌ها و چقدر دشوار بود برای کسانی که این مسئولیت را به حساس کردند و در انجام همت بزرگ خودشان دست به عمل زدند تا توانستند این ... انسان‌ساز را را حفظ و بدست ما بسپارند و حال وظیفه ما است که دست به عمل نزنیم تا این اصلاح را حفظ کرده بدست دیگران بدهیم و این خود جهاد است
جهادی که سراسرش برای مجاهدین نعمت و مرحمت است؛ ترازوی آزمایش است. آزمایش برای کسانی که صعود را بر قیام ترجیح می‌دهند و فرق است بین قعود کننده (خریداران دنیا، مال پرستان، زورمندان) با قیام کننده راه الله (خریداران بهشت طرفداران محرومان و دوستداران الله) و برای همین است که جهاد فقط و فقط در اسلام و در راه الله است و برادران و خواهران، من آگاهانه راه دوم یعنی قیام و جهاد را با تمام وجودم انتخاب و تا شهادت پیش رفتم یعنی به همان جائیکه تمام جهادت .... بیانجامد... و صحبت هایی برای شما دارم و آن اینکه برادران و خواهران ما باید مقلد رهبر و نائب امام زمان عج خمینی بزرگ باشیم اگر که شیعه هستیم، چرا که شیعه تاریخ همیشه امامی در پیش داشته است. و ما باید به تمامی معنی مقلد امام باشیم و نه فقط در آنچه را که به سلیقه ما جور می‌باشد، بلکه در تمام دستورات مطیع کامل و فرمایش استوار باشیم که دشمنان انقلاب که شدیداً در خط امام بزرگراه ما هستند هرچه با شکوهتر برگزار کنیم و سعی ما بر این باشد که همیشه در نماز جمعه حاضر شدیم نه به ضرر
انقلاب آزمایشی است که چقدر ازخود برای اسلام سرمایه گذاری می‌کنیم. در تشییع شهدا شرکت فعال کنید که این خود روحیه شهادت طلبی شماست.
پدر و مادرم مهربانم درسوگ شهادت من گریه ای که دشمنان را خوشحال کند نکنید ، بلکه گریه ای که ثواب می‌آفریند و نمونه و الگوی برای دیگر مادران و دیگر پدران در اطاق‌های خود و خلوت بگریید و درمیان مردم خوشحال از شهادت من ‌باشید.
مادر و پدر عزیزم؛ نکند خدای ناکرده از وصیتم سرپیچی کنید، خیلی از شما انتظار دارم، شاید شهادت من آزمایش برای شما است .سعی کنید که از این آزمایش رو سفید بیرون بیایید، خوشحال باشید که توانستید... در راه به تحقق رساندن اسلام عزیز هدیه خدا کردید، زندگی و مرگ ما برای اسلام است. هر وقت توانستی بر سر قبرم با من صحبت کنید که خاطره من از یاد نرود.

****

نحوه شهادت سردار شهید کاظم سرخ پر جانشین گردان میثم در عملیات مطلع الفجر
پس از شهادت محسن خودم را به شهید کاظم سرخ پر این فرمانده دلاور جسور و نترس ‌باهوش رساندم. کاظم به من گفت چه کسی روی مین رفت، حتما محسن رفته که دیر کردی. گفتم آره داداش. گفت نگران نباش بر می گردیم می بریمش عقب جبهه.  در آن لحظه ما به یک میدان مین چند کاناله که معلوم نبود چگونه طراحی شده بود. ‌افسر ارتش لشکر ذوالفقار که کنار ما بود و وظیفه اش باز کردن معبر برای عبور رزمندگان بود گفت من نمی توانم کاری کنم. قصد داشت برگردد که بقیه رزمندگان ناراحت شدند و سردر گم که چه کنیم.
شهید سرخ پر گفت مشکلی نیست شما بر گردین عقب من خودم مسیر را پیدا خواهم کرد. ما به دنبال کاظم رفتیم و پس از در گیریهای نزدیک با عراقیها به بالای قله رسیدیم  و مشغول نبرد با دشمن بعثی شدیم که کم کم حلقه محاصره تنگ تر شد و از همه طرف ما را می زدند. تک تیراندازهای دشمن با کالیبر۴۵ بچه ها رو می زدند. یاد شهید عمو اکبر دخت و شهید مجید علیپور که تیر از پشت به کمرش زدند. مرحوم حسن بهاور که به دستش خورد و شهید خورشیدی و خیلی های دیگه. ما همچنان در حال تیراندازی بودیم که بچه های دلاور ارتش تیپ ذوالفقار که واقعا دلاورانی بودند بی مانند آمدند. تقریبا اکثر بچه ها شهید شده بودند.
پیشمرگ هایی که برای کمک آمده بودند و خیلی ها،  خودم رو به کاظم رسوندم آر پی جی تو دستش ‌داشت شلیک می کرد. مهمات ما تموم شده بود. دیدم شهید مهدی اسماعیل زاده خودش رو به ما رسوند. ‌گفتیم برو مهمات بیار. چند قدم از ما دور نشده بود که افتاد تو میدان مین و شهید شد و یکدفعه دیدم کاظم داره با یکی حرف میزنه. گفتم چی می گی؟ گفت با محسن بی معرفتم. قول داد با هم بریم شهید بشیم، خودش رفت و منو تنها گذاشت. خیلی ناراحت بود با اون قیافه مردونه اش. یکدفعه دیدم که دیگه صدایی ازش نمیاد کا ظم. روبروی محسن نشسته و بر اثر خمپاره ای که به سنگرش اصابت کرده بود به شهادت رسیده و تمام لباسهاش سوخته و دود ازش بلند شده بود. بوسیدمش و چشمهاش ‌رو بستم و بهمراه تعدادی از رزمنده ها غلطان غلطان از بالای کوه به داخل دره افتادیم تا به اسارت عراقیها در نیاییم و به سمت نیروها ی خودی حرکت کردیم....
مهدی سجودی

 

ویدئوها

صداها

کاربران آنلاین18
بازدیدکنندگان امروز 49
بازدیدکنندگان دیروز 975
کل بازدید ها 892152